جيغ

شراره تاجمير رياحي
shararh_taj@ yahoo.com

صدای جیغ امد .تابلو نقاشی خاطره را نگاه می کردم.رنگها تمیز گذاشته شده بودند.هر چیز رنگ طبیعی خودش ,ابی رنگ اسمان,سبز رنگ چمن و جیغ رنگ ...
می پرم.روی تخت می نشینم. بدنم درد می کند. چشم هایم نیمه بازند.برگه های خاطره وسط اتاق ریخته است.وکتاب هایش روی میزم باز وروی هم ریخته شده
_اند.چشم هایم را می مالم.صدای جیغ امد.<<دیشب ...دیشب من اتاق رو تمیز کرده بودم">>نقاشی خاطره پاره شده,توی سه گوشه یی دیوار افتاده است. صدای جیغ بلند تر شده است.
وجیغ<<این چه وضعیی؟پاشو اتاق رو تمیز کن>>
<<من اتاق رو تمیز کرده بودم,این برگه های خاطره است که همه اش اتاق رو بهم می ریزه">>نگاهی به میزم می کند. کتاب ها کم مانده است که بیفتند روی زمین.<<مسخره نکن مگه این میز مال تو نیست ؟>>سرم به طرف پایین خم می شود.از اتاق بیرون می رود.وجیغ از راهرو ها توی گوشم می پیچد.
یک مشت پنبه از توی کمد برمی دارم.توی گوشم میکنم.صدای جیغ بلند تر می شود. گویی مرا صدا میزند.<<بلند شدی یا بیام بلندت کنم>>اگر بلند نشوم
صدا توی اتاق بلند و بلند تر میشود وان وقت خواب نیز از سرم می پرد.
بالشت را پرت میکنم.کتابها وکاغذ ها را توی کمد میگذارم تا وقتی درش باز شد تمام وسایل روی سرش بیایند.از روی تخت پایین می ایم.سرم را به طرف بالا
می گیرم تا روی کاغذ ها را نخوانم. یکی یکی انها را روی هم گذاشته واز وسط اتاق جمع شان میکنم.صدای جیغ دوباره توی گوشم دنگ دنگ صدا میدهد .
<<قراره نقاشی خاطره رو هم که معلوم نبود کی نصفه شب پاره کرده رو دوباره بکشه >>
<<اگه من نا مرتبم پس چرا من باید این ها را جمع کنم؟>>تمام برگه ها وکتاب ها را دست ها یم روی میز می گزارم.میلرزند وچیزی دایره وار از جلوی چشم ها یم می گذرند.صدای جیغ نزدیک میشود.می گوید:چرا انقدر فس فس
میزنی,هان ؟
سرم درد میکند. می ترسم خواب از سر چشم های نشسته ام مثل هر صبح بپرد.
حال که صدای جیغ قطع میشود,دارم به پشت سرم فکر می کنم که توی شب به جایی خورده است.صدای جیغ توی گوشم پخش میشود و هنوز کسی را که نقاشی خاطره را پاره کرده است ,نشناخته ام.
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30582< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي